قبلتر، از این نوشته بودم که دوست ندارم بقیه آدما به نحوی تاثیری ناخواسته روم بذارن. چندروز پیش با سندرومی۱ آشنا شدم که خیلی غریب و آشنا بود. اینجوریه که فرد بعد از یه روز پرکار موقع خواب، مقاومت میکنه تا بخوابه. علتش اینه که کل روز وقتش توسط بقیه گرفته شده و خودش نتونسته سهمی از وقت خودش برای خودش داشته باشه و کنترل کنه که چی کار می‌کنه. برای همین موقع شب تا وقتی  که یه کاری که خودش دوست داره رو با میل خودش انجام نده خوابش نمی بره. یه نگاهی کردم دیدم خودم همیشه اینجوری ام! شب هایی که کل روز هیچ وقتی برای خودم یا استراحت نداشتم خیلی سخت خوابم می‌بره. روزهایی که به اصطلاح پروداکتیوم و کلاس میرم و زیاد شرکت کار می‌کنم و حتی با بچه ها بیرون میرم اینجوری میشم. شب همش حس می کنم نیاز دارم یه مقداری از وقتم رو برای خودم صرف کنم. انگار که کل روز بازیگر بودم و داشتم برای بقیه بازیگری می کردم! آخر شب میخوام که یه وقتی رو آزاد باشم، فیلمی که دوست دارم ببینم، راجب چیزی که هیچ کسی مجبورم نکرده بخونم، تنهایی بازی کنم و ...

نمیخوام یه پروسه‌ی بی اختیار توی هزاران پروسه‌ی این سیستم ساختگی انسانی باشم.


۱. به وضوح اسمش یادم رفته اما فک می کنم یه واژه ژاپنی بود :-c