چند وقتیه دارم خودم رو برای زندگی تو خوابگاه آماده می‌کنم. ۵ سال پیش هم خب تو خوابگاه بودم اما فرقش این بود که دو سه هفته یکبار خونه بر می‌گشتم، به علاوه لازم هم نبود آشپزی کنم! دارم فیلم های آموزش آشپزی غذاهای مختلف می بینم، فرقی نمی‌کنه کجایی باشه یا چقدر سخت یا آسون باشه همه رو می بینم تا دستم بیاد. حالا دارم برای چی اینارو می نویسم. با خودم فکر می کری کردم چرا آموزش های آشپزی انتزاعی نیستن و هر کدوم صرفن برای یه غذای خاصه. چرا یه آموزش جامع نیست؟ برای این که میخواستم آموزش های آشپزی رو با آموزش های دانشگاهی که تو دانشکده ریاضی داشتم یه مقایسه ای کنم :)
اگه آموزش آشپزی شبیه به یه کتاب آکادمیک بود احتمالن اینجوری بود که یه فصل راجب معرفی و پیش‌نیازها می‌گذشت. اول بیان می‌شد که آشپزی چه فایده ای داره و یه تاریخچه کوتاه از آشپزی چند هزارساله بشر و چند تا نقل قول طنزآمیز راجع به آشپزی. بعدش باید مزه تعریف می‌شد و ثابت می‌شد که وجود داره، بعد از اون هم ثابت میشد که غذاها مزه‌های مختلفی دارن. احتمالن یه فصل هم به ترکیب مزه‌ها و بسته‌بودن فضای برداری که مزه‌ها می‌سازن می‌گذشت!
خود عمل پختن یه تابع وارون ناپذیره که این وسط باعث میشه چیزها «خوردنی»تر بشن. حالا خوردنی‌تر شدن چه سودی داره؟ این دیگه یه عادت یا از حماقت های بشره که از نظر ریاضی‌دان ها خیلی مهم نیست. صرفن کافیه که ثابت کنیم برای هر غذایی یه دما و یه مدت زمانی وجود داره که مواد اولیه رو به یه چیزِ خوردنی تبدیل می‌کنه. دستورپخت‌های مختلف هم عملن الگوریتم های مختلفن که بررسیشون خیلی جذابیتی نداره. برای این که از شرشون بشه خالص شد یه الگوریتم یونیورسال بَددست در نظر گرفته‌می‌شد که همه ی کارهای دم کردن، سرخ کردن، آبپز کردن رو با ورودی های مختلف پوشش می داد. به احتمالی خوبی هم این الگوریتم جایی ارائه داده نمی‌شد، صرفن ثابت می‌شد که وجود داره.
در آخر احتمالن باید حداقل دو ترم می‌گذروندید تا بتونید نیمرو بپزید. اما از اونجایی که تا به حال دست به مایتابه نبردید وقتی نیمرو رو روی روغن می ریزدید کمی روغن روتون می پاشه و مایتابه رو از پنجره پرت می کنید بیرون. مهم نیست که گرسنه مونید، نقطه مثبت اینجاست که شما الان استادِ «نیمرو پختن وکاربرد آنِ۲» هستید.
پ.ن: جوک زیر بهتر از متن بالاست. به نظر اونقدر هم پیشینه داره که برای خودش اسم داره: Teakettle principle :)
Engineer and mathematician are given a task: to boil some water in a tea pot. They are both given empty tea pot. So they both fill it up with water and then put it on a stove and boil it. Now the problem becomes more complicated: The tea pot filled with water is standing on the stove. The task is the same. ENGINEER: turns on a fire and heats the water. MATHEMATICIAN: Pours out the water and the problem is reduced to the previous one.
اما خب کمی بخوام از نتایجم براتون بگم تا الان به این رسیدم که کل آشپزی رو می‌شه با تعداد متناهی ای ماده اولیه و تعداد متناهی تری روش پخت کاهش داد. این‌جوریه که کمی با پخت غذاها آشنا بشی، هر غذایی رو که جلوت بذارن تا حد خوبی می تونی دستورپختش رو تو ذهنت پیش‌بینی کنی. پس کلیت دستور پخت‌ها مهم نیست. جزئیات مهمه، که شکل و خوشمزگی غذای نهایی رو تعیین میکنه. در نتیجه آموزشی خوبه که بهتون نکته های ریز بده! بگه دقیقن مواد رو چجوری خورد کنید یا با هم قاطی کنید یا موقع خرید به چه چیزایی دقت کنید و مهم تر از همه این که از کدوم رستوران کدوم غذای موردعلاقتون رو بخرید :)