با این وضعی که معلوم نیست قرنطینه تا کی ادامه پیدا کنه، داشتم به این فکر می کردم که چی میشه اگه هیچ وقت داروی کرونا کشف نشه و شرایط هم بهتر نشه و همینجوری بمونه؟ چی سر تمدن بشری پیش میاد؟

دنیایی رو تصور کنید که به همه راجب ویروسی که اکثریت نمی تونن ببینن هشدار داده شده باشه. اما باید ازش دوری کنن و سعی کنن زندگیشون رو بر اساس این دوری کردن جوری بچینین که کمترین تماس رو با بقیه آدم ها داشته باشن. احتمالن نهادهای اجتماعی مثل خانواده خیلی معنی پیدا نکنن چون در دراز مدت همین ها باعث میشن که آدم های بیشتری مبتلا بشن. از یه طرف هم بالاخره هر آدمی نیاز به سرپناه داره، شاید یه دودستگی ای پیش بیاد. اما قطعا مدرسه، کافه و هر جایی که آدم ها فیزیکی هم رو بشناسن کمرنگ تر میشن. خیلی حالات مختلفی میشه متصور شد اما یه مساله ای ثابت می مونه. این که آیا همه این «گزاره ی هشداری» رو می پذیرن؟

احتمالن مثل دنیای الان میشه که هر گوشه دنیا آدمهای مختلفی تعوری های مختلفی برای پس از مرگ میدن و اونایی که وعده های جالبتری میدن طرفدار بیشتری هم دارن. توی اون دنیا هم ممکنه برای هر روش درمانی که ادعا میشه ویروس رو از بین می بره یه آیینی به وجود بیاد و برای خودش پیرو داشته باشه. البته در هر حال ناباور هم به وجود میاد که به نظرم ناباورا آدمای پیچیده تری ان. فرض کنید که شواهدی از این که کسی بر اثر ویروس مرده باشه وجود نداشت اما علم پزشکی به همه هشدار داده بود که درصورتی که این بیماری رو بگیرید ممکنه جونتون رو از دست بدید. حالا چی می شد؟ این که همه به درستی چیزی که علم پزشکی ثابت می کنه شک نداشته باشن رو کنار بذارید. چون همین الان هم کلی پیش فرض راجب درست بودن علم هست که از قبل بدون هیچ دلیلی پذیرفتیمشون. اگه نپذیرفته بودیم چی؟ تو این حالت احتمالن داستانی شبیه گرمایش جهانی پیش میومد. چند سناریوی دیگه رو هم بررسی کردم و دیدم که شبیهش رو همین الان هم داریم و نتیجه گیری شخصی ای که کردم این بود که آدم(مجموعه ی آدم ها) از چیزهایی که بهش عرضه میشه تاثیر نمی گیره بلکه از چیزهایی که خودش می بینه(یک آدم) تاثیر میگیره، چیزی که یه نفر به خودی خود می تونه درک می کنه. خیلی جالبه نه؟ سرنوشت مجموعه ی آدم ها به یک آدم کاهش داده شد.

شاید جمله ام خیلی بدبیان بود چون بیشتر برای خودم بود. منظورم این بود که تمدن بشر در نهایت به اون سمتی همگرا میشه که: قوانینش براساس واقعیت های صفری که یک واحد آدم می تونه به راحتی تاییدشون کنه و نتایجشون رو ببینه. البته این ها دیگه پیشگویی منه اما فکر می کنم که هزاران سال بعد دیگه حکومت های بشری بر پایه دین یا برتری الهی یک خاندان شاهنشاهی یا ... نیست. احتمالن دموکراسی مثل الان هم نیست اما قطعن بر پایه ی این که آدم ها یه چیزی رو از بیرون قبول کنن (بدون این که خودشون بهش رسیده باشن) نیست، همینطور که الان هم تو دنیای فعلی می بینیم که حکومت های دینی دارن به غیر دینی شدن نزدیک می شن. واقعیت اینه که گزاره ای رو که نمی شه درستیش رو اثبات کرد، نمیشه به همه ی آدم ها وادار کرد که قبول کنن. شاید یه مدت گذرا بشه اما در نهایت این طور نمی تونه بمونه.

«فقط تأسفی که از مُردن دارم از بابت همین است که دلم می‌خواهد بدانم کار انسان به کجا می‌رسد.»
  --محمد علی فروغی

پانوشت 1: این متن رو بعد از دیدن The Invention of Lying نوشتم.
پانوشت 2: Stalker و Andrei Rublev رو ببینید.